دل نوشته ها

عزیر دلم نوشتن کار من نیس چرا که تمنای من در واژه نمیگنجد...کدامین واژه ها را بیابم تا حس درونیم را به تو القا کنن.نه نه...واژه صقیلن وتو بس کبیر...نفسم این چند روز سختترین روزهای عمرمنن...از وقتی سرما خورده ای زندگی بی روح شده....بابایی با هر بی تابیت بی تاب تر میشه و اجی که با همه وجود تو را میپرستد افسرده وملول شده من هم.......چه بگویم کهرنگ رخساره خبر میدهد از سر درون.....داغون داغونم....زود خوب شو نفس تا باز زندگی جریان پیدا کنه...تا باز شادی در خانه پر بگشاید خوب شو ای تمنای دل باباو مامان وکبریا